به نام خدایی که در این نزدیکیست...

روزنوشت های کوتاه من!

به نام خدایی که در این نزدیکیست...

روزنوشت های کوتاه من!

وقتی یهویی قرارمیذارن باهات که بریم بیرون، به صرف دیدن نمایش فصل شیدایی!

خواهرشوهرامو میگم، با خواهرشوهرشون برنامه داشتن که برن ببینن نمایشو، اسم وشماره ملی مارو هم میدن که بریم باهاشون.

خوب بوود، خیلیییی بیشتر از اونی که فکرشو میکردم هیجان داشت! البته گریه هاشم بماند.....

غبار ولی یه چیز دیگه بود خداییش!

دست تمامی دست اندرکاران فصل شیدایی دردنکنه، دست مریزاد واقعا گل کاشتن.

+ ازهمه قشری اومده بودن! دوتا دوست بودن یکیش چادری یکی مانتویی، چادری اخرش میگفت واای چقد قشنگ بود، مانتویی جواب میداد واااااکجاش قشنگ بود، وقتم حروم شد  همه ش....

واکنشای اخرش جالب بود!

  • farnaz motieeyan

نظرات  (۳)

امیدوارم در ماه رمضان توشه ات فراوان باشد
پاسخ:
ممنون، به همچنین
  • زهرا طالبی
  • باریکلا!...مگه شما نمایشم می بینین؟؟؟
    مردم چه کارا میکنن!

    افرین فرناز مثکه دستت راه افتاده داری مینویسی...
    امیدوار شدم بهت!
    اون ریحان که دوباره مفقود شده!
    پاسخ:
    بعله عزیزم چی فکر کردی!!
    البته ماناخواسته دعوت شدیم به این نمایش! خواهرشوهر خواهرشوهرام، اسم و کدملی مون رو داد!!!
    اره دوست دارم که ثبت بشه اینا هرچندمختصر وکوتاه، ولی مفید!
    اره ریحان کم میاد وبلاگ!!
    خیلی التماس دعا این شبا.
  • جودی آبوت با موهای مشکی
  • ما هم پارسال رفتیم عالى بود

    پاسخ:
    به به مشتاااق دیدار کامنتتون!!
    اوهوم. خیلی توپ بود
    روزهای اخر درمنزل پدری را چطور گذراندید؟
    موضوع انشای وصف حال توست...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی