به نام خدایی که در این نزدیکیست...

روزنوشت های کوتاه من!

به نام خدایی که در این نزدیکیست...

روزنوشت های کوتاه من!

وقتی از یه ماه قبل مهمون دعوت کنه مادرت اونم بخاطر اینکه یکی از دوستای خانوادگی قدیمی که چندین و چندساله باهم دوستیم و چندساله دخترش به خاطر شوهرش لندنه و هرازگاهی برای پایان نامه وکارای درس و دانشگاش میومد اینجا و همومیدیم و... بعد مدتها باشوهرش اومدن  ایران و بعدشم میرن که بمونن و دیگه چندسال یه بار میان بجای چندماه یه بار...

در مقابل بطور یهویی مادرشوهر م خاله امیرحسین و دومادهاشون قرارمیذارن دقیقا توهمون روز برن ماکو.

الان باید چیکارکرد بنظرتون؟؟

هم مهمونی دوستامونو نمیشه بهم زد و جلوعقبش کرد،هم مسافرتو....

اولش عصبانی شدم و کنترلمو ازدست دادم. یکم صدام و لحنم عوض شد با امیر.

خونه مامانم اینا بودیم، من بودم وامیروستاره. تااخرشب فکراموکردم  ،دیدم واقعا نمیشه کاریش کرد. اخرشب که اومدیم خونه خودمون به امیر گفتم حالا که نمیشه هردوطرف رو یکم تغییر داد، خودت تصمیم بگیر چیکارکنیم. منم جلوی هرکسی که بخوادمخالفت کنه وایمیستم. تو فقط راضی باش از انتخاب بقیه ش با من.

هنوز تصمیم گرفته نشده،میگم بهتون کدوم راهو انتخاب میکنیم! منتظرباشید!!

  • farnaz motieeyan

نظرات  (۲)

  • زهرا طالبی
  • چی شــــــــد؟؟؟؟؟؟؟؟
    بالاخره کدوم راهو انتخاب کردین؟
    مادرزن یا مادر شوهر؟؟؟
    مسئله ابن است!
    ((((:
    پاسخ:
    خخخخ،نه بابا داستان ادامه دار شده!»!
    باهردو میریم ماکو، مهمونی م افتاد چهارشنبه! 
  • زهرا طالبی
  • خدارو شکر که حل شده!
    خیلی برام جالبه!!!
    هر دوتون آدمای سازگاری هستین!
    ولی منو مصطفی اینجوری نیستیم...اگر خانواده ها بخوان مجبورمون کنن و مارو بذارن توی آمپاس باهاشون میجنگیم!...کلا نمیذاریم درمورد هیچ چیزی از زندگیمون نظر بدن و دخالتی بکنن!
    برام جالبه که تو و امیر اقا هردو کنار میاین با این درگیری ها و نمیذارین نه سیخ بسوزه نه کباب!...فقط به نظرم خودتون این وسط زیاد اذیت میشین و حرص میخورین...البته بازم من اینجوری حس میکنم وگرنه شاید شما حتی حرصم نخورین!؟

    پاسخ:
    زهرا میدونی چیه؟ دوست ندارم دلخوری پیش بیاد. حپصله واعصاب جنگم ندارم!
    ما اگه بخوایم بجنگیم بیشترحرص میخوریم!!
    اصلا دوست ندارم ناراحتشون کنم...هردوطرفو. بالاخره اونا به یه امیدی ماروبزرگ کردن،به امید اینکه تو خوشی وناخوشی شون باهاشون باشیم همراهشون باشیم.
    ادما خیلی باهم متفاوتن دختر!!! ولی من و امیر دقیقا مکمل همیم....و این عالیه توزندگیم.
    خدایا شکرت.
    نی نی ما کی به دنیا میاد؟؟!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی