دیروز به یه شب خوب و به یادموندنی ختم شد....
فقط میتونم بگم خدایا شکرت!
+امتحانا یکی پس از دیگری جواباش میاد... و من همچنان دعاکنان منتظر جواب اخریم که فقط پاس شه..
+ الحمدلله رب العادلمین مهمونیام به خوبی و خوشی برگزار شد!
+قربون ماه رمضون برم که از روز اول، یخچال خونه پر میشه بطور خدایی!! و تا اخرش همچنان پر میمونه....
+شبی که خالم اینا رو دعوت کردم، مرغ گذاشته بودم، کنار مرغم چیپس تند گذاشته بودم، پسر دخترخالم که دو-سه سالشه، اومد ناخنک زد و خورد، یهو جیغ زد و زد زیر گریه....
دخترخاله مم تافهمید ازچی گریه ش گرفته، برگشت باعصبانیت گفت یه چیپسی باید میذاشتن که بچه بتونه بخوره! منم نه گذاشتم نه برداشتم، گفتم اخه از بس تومحدودیت میذاری مهدی رو که اینو بخوره اونو نخوره، اصلا فکرشم نمیکردم که مهدی چیپس بخوره! باب سلیقه بزرگترا چیپس ریختم!
والاااا، روز روزگارش اجازه خوردن اینجور چیزا رو بهش نمیده، نوشابه و سس و .... ممنوعه،حالا به ما که رسید باید یه جور میگرفتیم که مهدی بتونه بخوره!!! یه جوری م میگه بچه ها، انگار تولد بچه س، مهمونام همه بچه ن!! فقط مهدی نمیخورد، منم فکر بقیه ای بودم که دوست داشتن چیپس تندو، دایی های مهدی، یاهمون پسرخاله هام!
مردم، فرقی نداره غریبه یا اشنا، به ما که میرسن، دستور و نیش وکنایه هاشون یادشون میاد...اییش...
+راستی نماز و روزه هاتون قبول
+هفته مون شروع نشده، پر شده!
+مادرشوهرم همورویید و بواسیرش عود کرده دوشنبه وقت لیزر داره، مادربزرگمم دوشنبه باید بره بیمارستان واسه عمل زانوش، تو این هاگیرواگیر، پدربزرگم سنگ کلیه دراورده....ماه رمضون به خانواده ما نیمده ، هرسال یکی سنگ کلیه میگیره....